۹ بهمن ۱۳۸۷

آپاکالیپتو

این روزها نمی دانم چرا هر گاه به وضعیت سیاسی و اجتماعی ایران نگاه می کنم یاد فیلم درخشان "مل گیبسون" به نام "آپاکالیپتو" می افتم. نمی دانم دیده اید یا نه. تمدنی با آن پیشینه عظمت و اقتدار برای ایستادن بر پاهای سست خویش به خون ریختن در برابر خدایان روی آورده است. آن هم با قربانیانی بیرون از قلمرو مایاها. و چشمان تشنه مردم که پائین هزار پله معبدی باشکوه فریاد می کشند تا خون قربانی از پله ها جاری شود و بر سر و روی خویش بمالند. خورشید ناگهان در آسمان سرد می شود. ابرهایی می آیند و زمین تاریک می شود. مردم وحشت زده چشم دوخته اند به کارگزاران و جادوگر اعظم قوم. جادوگر وردهایی می خواند و کف بر دهان، چشمانش را لوچ می کند و ورد می خواند و ورد می خواند و ورد ..... تا سرانجام خورشید می تابد. مردم هوار می کشند.
"از شب هنوز مانده دودانگی...."
غمی عظیم در قلبم نشست وقتی خواندم آیت الله منتظری با آن کهولت و سن دوباره قد برافراشته برای دفاع از انسان هایی که با شرافت در خاوران خفته اند.
"وز چاوشان نیامده بانگی...."

۲۴ دی ۱۳۸۷

تسلیمه های ما

نوامبر دو سال پیش روزنامه های هند پر شد از خبرهای مربوط به تسلیمه نسرین نویسنده شجاع و نترس بنگلادشی. تسلیمه نسرین آن روزها از کشورش تبعید شده بود و ساکن کلکته بود. اما مسلمان های هندی هم او را رها نکردند و پس از کلی تظاهرات و درگیری سرانجام با دخالت ارتش وضعیت شهر آرام شد و تسلیمه به ایالت راجستان و از آنجا به دهلی نو رفت. کلکته آرام شد و تسلیمه آرام نشد. مقامات هندی آنقدر تحت فشار بودند که با آن همه شعارهای دفاع از سکولاریسم و آزادی بیان نتوانستند ویزای وی را تمدید کنند. در واقع وقتی دولت ایالتی بنگال غربی (کلکته) که دست کمونیست ها ست نتوانست کاری برای اقامت تسلیمه نسرین انجام دهد، دولت مرکزی هم مسئولیت آن را نپذیرفت و آخرش تسلیمه راهی پاریس شد و الان در این شهر زندگی می کند و قرار است دو سال بعد را در سوئد باشد. وی بارها گفته است که قلب من برای کلکته می تپد اما برای زندگی در آنجا حاضر نیستم از عقایدم دست بردارم.
سال پیش جایزه "سیمون دوبوار" به تسلیمه نسرین رسید.
کمپین یک میلیون امضا در ایران یکی از موفق ترین حرکت های اجتماعی سال های اخیر بوده است. این کمپین که به درستی امروز شکل یک جنبش اجتماعی را به خود گرفته است با اهدافی واقع بینانه و مشخص هر چند صدمات و خسارت های زیادی را متحمل شده است اما با موفقیت در بطن اندیشه زن طبقه متوسط امروزی ریشه دوانده است. و این بدین معناست که می تواند عامل تغییر باشد هر چند دور و پرفراز و نشیب اما عمیق و تاثیرگذار. بی شک اگر جنبش زنان در این سرزمین نهادینه شود، حتی اگر به ابتدایی ترین حقوق انسانی شان دست نیابند اما می توانند یک نیروی پرقدرت اجتماعی در جهت تغییرات اساسی باشند.

جایزه "سیمون دوبوار" امسال به کمپین زنان ایران رسید. مستدام باد راهشان!

۲۱ دی ۱۳۸۷

گراز در لوسترفروشی

سعید حجاریان رهنمود نامه ای برای حزب مشارکت نوشته بود که در آن طرز برخورد دولت نهم با جامعه مدنی را به رها کردن یک گراز در مغازه لوسترفروشی تعبیر کرده بود. از دید وی گراز دولت احمدی نژاد دیوانه وار به جان عناصر جامعه مدنی افتاده است و هر حرکتش به تخریب بخشی از آن منجر می شود. وی اولین وظیفه حزب مشارکت را حفظ بقایای "مدنیت" و نجات بقایای آنچه به جا مانده است دانسته بود.
این تعبیر دقیق و سنجیده ای است. از مشخصات بارز ظهور غول دیکتاتوری یکی همین تخریب سازمان ها و نهادهای مستقل از دولت مرکزی است. در واقع از میان برداشتن مرزبندی بین جامعه مدنی و قدرت بالفعل مهمترین پارامتر آمدن یک دولت تمامیت خواه است. لباس مشکی ها در ایتالیا پیش از آنکه "مانیفست مبارزات فاشیستی" را انتشار دهند ابتدا در سال 1919 اولین دسته فاشیستی را در شهر میلان تشکیل دادند و به جنگ و جدال با سایر نهادها پرداختند تا سرانجام در 1922 به قدرت رسیدند و در 1925 موسولینی خود را "دوچه" نامید. هیتلر نیز از دهه 1920 تا 1933 مسیر مشابهی را پیمود.
اما پروسه تمامیت خواهی در ایران بنا به شرایط خاص جامعه ایرانی متفاوت از این دو کشور است. در ایران امروز دولت صرفا به تخریب جامعه مدنی نمی پردازد چون به بخش های کلیدی آن در موقعیت های ویژه نیاز دارد. کار پنهان دستگاه قدرت تنها از میان برداشتن بخش های معترض و ناسازگار با کلیت ساختار و دفاع از بخش های هم هدف در وهله اول و بخش های منفعل در وهله دوم است. هنوز این تنها کارویژه دستگاه قدرت نیست. چون حذف بخش های معترض جامعه در نهایت هزینه سنگینی را به ساختار قدرت تحمیل می کند از این رو آفریدن و پر و بال دادن به نهادهای مشابه و لینک شده به ساختار قدرت به جای نهادهای ناسازگاراز مهمترین کارهای آن است. براحتی می توان لیست بلند بالایی از نهادها و انجمن ها و موسساتی که در دهه سوم جمهوری اسلامی به عنوان آلترناتیو بخش های معترض بوجود آمده است فراهم کرد. نهادهایی که به موازات انجمن های اسلامی، کانون ها و غیره پدید آمده است و همان نقش و کارکرد را با لینک به قدرت انجام می دهند. این نوآوری جمهوری اسلامی در شکل بخشی به قالب تمامیت خواهی با عناصر تحریف شده جامعه مدنی به حق کار شایانی بوده است و باید دید تا کجا می تواند ادامه دهد.
گرازی که حجاریان از آن نام می برد صرفا به شکستن لوسترهای یک فروشگاه می پردازد ولی همزمان جنب همان فروشگاه یک لوسترفروشی اغواکننده تر راه اندازی کرده است که اتفاقا خریدار هم کم ندارد!

۱۹ دی ۱۳۸۷

کمدی / تراژدی

مدت ها بود به تحلیل ریز و درخشان هیوتامس در کتاب جنگ داخلی اسپانیا فکر می کردم. من این کتاب را در سال های بلوای دانشجویی 1382 به توصیه دوست نمی دانم کجایم طوس طهماسبی خواندم. آن روزها در این اندیشه بودیم که به تحلیلی جامع از شرایط اجتماعی و سیاسی ایران دست پیدا کنیم و به این خاطر هر چه کتاب و مقاله در مورد فاشیسم و زمینه های ظهور و راه های گسترش آن پیدا می کردیم چارچشمی می خواندیم. ولی آن روزها من دقیقا نتوانستم ربط وثیقی بین شرایط اسپانیا 1936 و ایران دهه 80 پیدا کنم. هیوتامس با چشمانی ریزبین نبرد نیروهای سیاسی و اجتماعی در قالب جنگ طبقاتی را در اسپانیا توصیف کرده بود اما بسط آن به شرایط ایران چندان دلچسپ نبود. نمی دانم چه چیز مانع این کار می شد. شاید هنوز امید داشتیم خاتمی کاری برای جامعه مدنی انجام دهد یا فکر نمی کردیم روزی نیروهای واپس گرا درصدد تسخیر کل ارکان قدرت برآیند. اما وقتی شنیدم که بسیج دانشجویی (یا هر اسم دیگری) از دیوار باغ قلهک بالا رفته است و پس از چند ساعت توسط نیروی انتظامی از باغ بیرون انداخته شده است دوباره یاد هیوتامس افتادم. نیروهای رادیکال و نیروهای ضد رادیکال هر دو از یک منبع تغذیه می شوند. این کمدی سرانجام تراژیکی خواهد داشت.
کتاب "جنگ داخلی اسپانیا" نوشته "هیوتامس" ترجمه "مهدی سمسار" که انتشارات خوارزمی چاپ کرده است را بخوانید نه به خاطر درک شرایط امروز بلکه به خاطر آماده شدن برای آینده. آینده ای که ممکن است هر چه "مالرو" و "همینگوی" و "پیکاسو" و "پاز" و "رومن رولان" در وصف آن قلم زنی کنند باز هم پر باشد از گوشه های نهفت جنایت.