امسال هم علیرضا محجوب دست کارگران را گرفت و برای تجدید میثاق برد مرقد.
وجود نیروهای راستگرا و خرده بورژوا در جنبش کارگری محدود به فضای ایران نبوده و نیست. در آلمان پیش از ظهور هیتلر قدرت جنبش کارگری دموکرات مسیحی دست کمی از قدرت سندیکالیست ها و طیف چپ جنبش کارگری نداشت. اتفاقا بدنه اصلی حامیان ناسیونال فاشیسم در میان همین کارگران قرار داشت. در جنگ های داخلی اسپانیا نیز جدا از ایالت کاتالونیا که به طور سنتی ریشه هایش در رادیکالیزم انقلابی فرو رفته بود، کم نبودند کارگرانی که به نفع نیروهای فرانکو در برابر نیروهای آزادیخواه اسلحه دست گرفتند.
وضع کارگران در ایران امروز اما متفاوت از آلمان و اسپانیا دهه 40 و 30 است. بعد از انقلاب یکی از نهادهایی که از سرکوب حکومت جان بدر نبرد جنبش کارگری ایران بود. این جنبش که در نوع خود در خاورمیانه بی نظیر بود با مدیریت و رهبری درخشان حزب توده توانسته بود از دهه 30 به بعد شکل و شمایل یک نیروی عظیم اجتماعی به خود بگیرد. اما حکومت انقلابی ایران به طرفه العینی تمام آن را از ریشه برچید. درک درست نظام سیاسی ایران از ماهیت قدرتمند یک نهاد اجتماعی مثل کارگران سبب شد که تخریب این نهاد در اولویت برنامه های آنان قرار بگیرد.
اما تخریب یک نهاد به معنای از میان رفتن نیروهای تشکیل دهنده آن نیست. این نیروها هر چند در وضعیت پراکندگی قادر نبودند خطری برای حکومت ایجاد کنند اما اگر در شکلی جدید سازمان می یافتند می توانستند حتی در جهت عکس منافع خود حرکت کنند. پس کسانی مثل سرحدی زاده و محجوب و ....شدند نهاد ساز و رهبر کارگران. این نکته شیرینی ست که جزو اولین فرامین رهبر انقلاب یکی حرام اعلام شدن اعتصاب کارگری بود. در واقع رهبر انقلاب مذهبی ایران برای کارگرانی فتوا می داد که سال ها با اعلامیه های حزب توده کرکره مغازه های بازار تهران را پائین کشیده بودند و از تهران تا پالایشگاه های جنوب ایران اعتصاب می کردند.
نهاد جدید هر چند در ابتدا در تضاد با نهاد قدیمی بوجود می آید و درواقع فاقد مشروعیت تلقی می شود، اما پس از گذشت زمانی کم کم جای نهاد پیشین را فتح می کند و نیروهای آن را در خدمت خود می گیرد. و این اتفاقی بود که پس از انقلاب بر سر جنبش کارگری ایران آمد. در مقاطعی هر چند انسان های شجاعی مثل منصور اسانلو و ابراهیم مدد زاده و ....کوشش کردند تا با شعار ایجاد سندیکای کارگری قدمی در راه حقوق ابتدایی کارگران بردارند اما به دلیل نبود فضای لازم برای نشان دادن ماهیت جعلی نهاد دست ساز حکومت و سرکوب هر نیروی متشکل کننده ای توسط حکومت، کوشش هایشان نتیجه ای جز زندان نداشت.
نیروی کارگری ایران هر چند با سرمایه گذاری عظیم حکومت تا حدودی تغییر ماهیت داده است و تابع نهاد خویش شده است اما هنوز لقمه ای بزرگتر از دهان حکومت باقی مانده است. آن ها هنوز مثل سربازان وفادار ماکسیموس پشت دیوار های روم در انتظار فرمانده خویش در برف و بوران نشسته اند تا گلادیاتور، کومودوس را شکست دهد.