این روزها بد جوری با چند تا اسم گلاویز شده ام. جدا از دالیت ها (یا فارسی اش نجس ها) و پیر بوردیو که موضوع اصلی پایان نامه ام هستند، یکی از این اسم ها مارکس است و دیگری صادق هدایت.
از سال پیش که موضوع دالیت ها برایم جالب شد به موازات آن در حد بضاعتم شروع کردم به بازخوانی خردک خردک مارکس. البته فقط چیزهایی از جنس دست نوشته های اقتصادی فلسفی. انسان گاهی از اندیشمندان چشم می زند نه به خاطر شکوه نامشان بل به خاطر ژرفای اندیشه هایشان. مارکس از آن قسم است. این که یک عده آدم، جایی از جهان به خاطر متولد شدن در یک طبقه یا کاست خاص باید تا آخر عمر نکبت این اسم را بر دوش بکشند رنج بزرگی است. اما رنج بزرگتر نصیب کسانی ست که پا در ورطه تحلیل آن می گذارند. من خواستم از روی مدل مارکس در تحلیل وجوه پنهان سرمایه داری بهره بگیرم تا عمق رنج و سیه روزی دالیت ها را نشان دهم. اما آخرش رسید به تئوری بسط یافته بوردیو در مورد انواع سرمایه و خشونت نمادین.
بوردیو آدم جذابی ست. در میان بزرگان به عقیده من دو نفر خوب توانستند شاه ماهی لغزان اندیشه های مارکس را به چنگ آورند. جدا از لوئی آلتوسر که ساختار نظام اندیشگی مارکس را نشان داد، دیگری پیر بوردیو ست. همان روزهای اولی که با شگفتی بزرگی به نام دالیت ها آشنا شدم تئوری آلتوسر از یک سو و تئوری بوردیو از سوی دیگر دور سرم در پرواز بودند. دالیت ها حدود 200 میلیون نفر انسان در شبه قاره هند هستند که در نظام کاستی انسان فرض نمی شوند. شما در هند امروز چه در شهرها و چه در روستاها هرکس را در پائین ترین وضعیت زیست انسانی دیدید که برای بقا به خفت دهنده ترین کارهای ممکن مشغول است به احتمال 80 درصد دالیت هست و 20 درصد یکی از هزاران انسان محتوم کاست شودرا. جالب هست بدانید که در بعضی مناطق روستایی حتی معلم ها برای تنبیه یک دانش آموز دالیت از چوبی متفاوت استفاده می کند تا نجس نشوند و اگر دفعه بعد دانش آموز دیگری تنبیه شد وی را نجس نکند و مجبور شوند کلی مراسم و پوجا و غسل کنند تا آلودگی از آنها دور و خشم خدایان فرو کاسته شود.
خیلی ها در مورد دالیت ها چیز نوشته اند و حرف زده اند، اما همه اش به واضحات ختم شده است. مارکسیست ها نظام کاستی را نظامی پیشاسرمایه داری می دانند که با ظهور انگلستان در هند تقویت شد و هر روز به یمن گسترش و قدرت بلامنازع سرمایه داری منسجم تر می شود. این حرف درستی است که نظام نابرابر سرمایه داری جفت نظام کاستی شد و به آن مشرعیت داد و از آن مشروعیت گرفت و قطعا در این معجون دالیت ها پائین ترین رده را اشغال می کنند. اما این تحلیل کاری با انسان ها نداشت. از مکتب آلتوسر بود.
راست ها هم در فقر نظام اندیشگی تنها به مویه سرایی برای کشته شدگان تیغ خودشان مشغولند. اینکه هر 18 دقیقه به یک زن دالیت تجاوز می شود، و هر 3 دقیقه یک جرم علیه آنها انجام می شود، اینکه آتش زدن خانه هایشان و لخت کردن زن و دختر شان و در خیابان چرخاندن به عنوان یک نوع مجازات از سوی کاست های بالاتر اعمال می شود تنها صور آشکار درد و رنج آنهاست. اما به قول هدایت "در زندگی زخم هایی ست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد." هنر نشان دادن این زخم ها کاری بود که مارکس کرد. برتراند راسل گفته بود: "آقای دوک شما برای بدست آوردن این همه ثروت به جز متولد شدن چه زحمت دیگری کشیده اید!" و مارکس نشان داد چه زحمت دیگری کشیده اند. و بوردیو پر و بالش داد.