آنتوان چخوف می گوید اگر اتاقی را توصیف می کنید و در گوشه اش اسلحه ای قرار دارد، لزوما باید در طول داستان از آن استفاده کنید. این نوع نگاه یک برخورد کل گرا و در واقع هگلی با قضایا است. بدین معنا که عناصر در یک کل منسجم سنجیده می شوند و وزن و اعتبار می یابند. هیچ چیز نباید بیهوده آفریده شود و اگر آفریده شد باید گوشه ای از واقعیت را در ارتباط با دیگر عناصر واقعیت بپوشاند. در نگاه چخوفی آفرینشگر یک واقعیت احاطه کاملی بر تمام اجزای واقعیت دارد و به دلخواه خود آن را دست کاری می کند. این نگاه به هیچ وجه با نگاه دیالکتیکی که خود منبعث از رویکرد هگلی است همخوانی ندارد. در واقع نگاه چخوفی به نوعی تحلیل پلیسی از قضایا می انجامد.
نگاهی به برخی تحلیل ها در مورد حوادث پیش و پس از انتخابات ایران نشان می دهد نگاه چخوفی تا چه حد بر آنها چیرگی دارد. در این نگاه مثلا عدم اجرای به موقع دستور رهبر جمهوری اسلامی برای عزل رحیم مشایی به احمدی نژاد، نوعی بازی برنامه ریزی شده برای بازسازی اعتماد عمومی تحلیل می شود در صورتی که در نگاه دیالکتیکی این گزاره در چارچوبی از تضادهای موجود که از سطوح پائینی جامعه به سطوح بالایی شیفت کرده اند ممکن است تحلیل شود. این نوع نگاه گرایش شدیدی به آسان سازی و قابل هضم کردن واقعیت تو در تو جامعه ایران و به تبع آن نظام سیاسی دارد و در نتیجه نسخه ای که برای آن تجویز می کند دور از واقعیت است. تضادهای دورنی نظام سیاسی ایران آنقدر جدی است که دست هیچ آفرینشگری نمی تواند آنها را کنار هم چیده باشد.
آیزاک دویچر با قلم توانای خود خطوط کلی تحلیل دیالکتیکی را از واقعیت نشان داده است. پیشنهاد می کنم برای فهم دقیق یک واقعیت و چگونگی شکل گیری و گسترش آن در مجموعه ای از تضادها، به کتاب سه جلدی زندگی نامه تروتسکی نوشته آیزاک دویچر و نمونه هایی از این نوع تحلیل را به قلم دیالکتیسین بزرگ لئون تروتسکی که در این کتاب آمده است بخوانید.